هنر4؛ منتشر شد
ویژهی داستان خراسان/روشنايي به روايت سيم خاردار
ویژهی داستان خراسان/هرزهنگاري در بينالنهرين
ویژهی داستان خراسان/او از لب من
ویژهی داستان خراسان/يك جلد «چنين گفت زرتشت» با شمشير سامورايي
ویژهی داستان خراسان/ضرورت
ویژهی داستان خراسان/روزهایی...
ویژهی داستان خراسان/بايد... بايد... فكري براي شام بكنم .
ویژهی داستان خراسان/ابرزخم
ویژهی داستان خراسان/احتراز از رودخانه
ویژهی داستان خراسان/سی سی یو ۲ (ccu2)
ویژهی داستان خراسان/بندی از نون نوشتن
ویژه ی ادبیات داستانی خراسان
یادداشت سردبیر
از پي چاپ شماره ي دوي «هنر» تا چاپ اين شماره ، شايد برجسته ترين رويداد ادبي/ هنري بزرگداشت فردوسي بزرگ باشد در اين يادداشت نمي خواهم به سخناني چون جايگاه والاي استاد در پاسداري از زبان پارسي و سرشت و فرهنگِ ، تبار ايراني در برابر تُركتازي ِ ترك و تازي ، و از اين دست بپردازم . از شكوه هنري شاهنامه و چيزهايي كه بيشتر به كار شاهنامه پژوهان مي آيد نيز نخواهم گفت – كه شاهنامه شناسان بسيار گفته اند و شايسته است كه همچنان نيز گفته شود .
نكو داشت بزرگترين سراينده ي چامه ي پهلواني جهان انگيزه ي خوبي بود براي درنگ و ژرف انديشي در موقعيت كنوني داستان نويسي كشور ؛ اينكه داستان نويسي امروز چه بهرهاي از پشتوانه ي سترگي همچون شاهنامه برده است . در آغاز خواستيم گردآورده اي از داستانهاي نويسندگان امروز ايران فراهم سازيم تا خود گواه روشني بر اين جستار باشد . گردآورده هايي از اين گونه بسيار بود ، اما آسيب هاي ناگزير آن ما را بر آن داشت تا راه ديگري را در پيش بگيريم . براي اينكه رشتهي كار از دستمان در نرود بر آن شديم اين دامنه را تنگ كنيم و باز اين استاد توس بود كه راهكار نخست را نشانمان داد ؛ خراسان زادگاه فردوسي ، خاستگاه زبان پارسي ست ، و اين ، راستي ست كه كسي نمي تواند پوشيده دارد؛ پس چه بهتر كه گام آغازين را از خراسان برداريم و ببينيم نويسندگان خراساني چه سهمي در داستان نويسي كشور دارند . و از آنجا كه بايد پذيرفت « داستان» با تعريف امروزي اش ، وام دار برگردن هايي از ادبيات باختر زمين است ، مترجمان خراساني را نيز از ياد نبرديم .
بخش نخست ويژه نامه ي «ادبيات داستاني خراسان» با پيش درآمدي پيرامون نوشتن ، از نويسندهي بلند آوازه ، محمود دولت آبادي – كه كتابخوانان ايراني هرگز شاهكارهايي چون " كليدر" و " جاي خالي سلوچ" او را فراموش نمي كنند- آغاز مي گردد . به دنبال اين پيش درآمد داستانهايي خواهيد خواند از داستان نويسان كهنه كاري همچون اصغر الهي- كه سال گذشته با رمان " سالمرگي " اش خوش درخشيد-، رضا دانشور- كه داستان هاي پيشروي او در دهه ي پنجاه از بهترين نمونه هاي نوگرا و پسانوگراي امروز ايران چيزي كم ندارد ، و صد افسوس كه راهي غربت شد و ... – و نويسندگان جواني كه با نام برخي از آنها آشناييد .
در آغاز بخش دوم نامه اي از يك نويسندهي نامدار ايتاليايي به برگرداننده ي فرانسوي نوشته هايش ، و در پي آن داستان كوتاهي از او را با برگردان روان قاسم صنعوي – كه با نيم سده كار ادبي و كارنامه اي در بردارنده ي نزديك به صد كتاب و نوشته هاي بسيار در مطبوعات ، نامي آشنا در ميان كتابخوانان ايراني ست – خواهيد خواند. در پي اين داستان ، با چند برگردان ديگر از چهره هايي شناخته شده ويژه نامه را به پايان مي بريم . جاي آن دارد سپاسگزار راهنمايي هاي ارزنده ي حسن ميرعابديني باشم و دريغ و افسوس بي اندازه ي خود را بر نرسيدن نوشته ي ايشان پيرامون « ادبيات داستاني خراسان» به اين شماره ي ماهنامه ي هنر ، آشكار سازم .
از خوانندگان ، و از نويسندگان و مترجماني كه جاي نوشته هاي آنها در ويژه نامه ي پيش رو خاليست ، پوزش مي خواهيم و مي كوشيم در شماره هاي آينده از دستاوردهاي هنرمندانه ايشان برخوردار شويم ؛ نام هايي چون : حسين آتش پرور ، هادي تقي زاده ، فرهاد جعفري ، حميد رضا خزاعي ، محمود خوافي ، شهلا شفيق ، پرويز شهدي ، حسن شهسواري ، حسن عالي زاده ، بهرام مرادي ، شيوا مقانلو ، اميد نيك فرجام ، پيام يزدانجو و ...
آغاز اين يادداشت را با نام شكوهمند فردوسي بزرگ خجسته گردانيديم ؛ چه زيباست به ياد فرزندان استاد توس پايان فرخنده نيز داشته باشد؛ اين ويژه نامه پيشكشي ست از ماهنامهي بين المللي هنر ، به شيفتگان فرهنگ- خوانندگان ادبيات داستاني ايران زمين .
هنر3 منتشر شد
|
|
عکاسی
شکوه طبيعت در نگاه آنسل آدامز
سيدجليل حسينيزهرايي
تسلط آدامز(1984- 1902)در شناخت و آموزش فنون پيچيدهي عکاسي حرفهاي، افزون بر استادي وي در کار آفرينش منظرههاي شگفتانگيز طبيعي، بينياز از شرح و تفصيل است. آدامز در قلمرو عملي عکاسي همچون منظرهگري توانا و با بينش که عکسهايش در زمرهي برجستهترين تصويرهاي تاريخ عکاسياند به شمار ميآيد، و در زمينهي نظري عکاسي هم چون پژوهندهاي موشکاف و دقيق که حاصل پر بار يافتههاي خود را بدون امساک در قالب کتابهايي در اختيار دوستداران عکاسي نهاد و تجربياتش را در طول سالهاي متمادي تدريس در مرکزهاي مختلف هنري در دسترس هنرآموزان اين رشته قرار داد. آدامز در کار آفرينش هنري خود با پرداختن به منظرهسازي، به قلمرويي از عکاسي گام نهاد که شايد بتوان آن را همزاد پيدايش عکاسي و به طور مسلم همزاد پيدايش داگر ئوتيپ در (1839) به شمار آورد. عکاسي در روزهاي نخست با محدوديتهاي فني بسياري مواجه بود، لزوم اعمال زمانهاي نوردهي طولاني مانع از آن ميشد که عکس گرفتن از موضوعهاي متحرک امکانپذير گردد. و همين محدوديت رفته رفته سبب گرديد که عکاسان به عکسبرداري از موضوعهاي بي حرکت، و از آن ميان منظرهها، روي آورند. عکاسي تبديل به وسيلهاي براي ثبت منظرههاي شهري و طبيعي شد.
شعر
شي..شي...دا
شيدا محمدي(لوس آنجلس)
سنگ که مي اندازي به درياچه
پر چين مي شود صورتم
و شي ... شي... شي...دا...
دايره دايره
در ياد تو
غرق مي شود.
جولاي 2006
شعر
…
ريرا عباسي
هي دختر
آفتاب را از دريا بدزد
چه معني کنند
که استخوانم از آفتاب عبور نمي کند
چه معني کنيد
که اينجا دريا باشد
آفتاب هم باشد
آنگاه
مدام پوک شويم؟
شعر
…
رضا عابدينزاده
حيف بود آن آهنگ غمگين را در کنار هم گوش کنيم
يکي از ما بايد به سفر ميرفت
شعر
...
غلامرضا بروسان
من فرق کردهام
بايد باشي و ببيني
اختلافِ سر و دستم را
دعواي پيشاني مرا با مشت
بايد باشي و ببيني
هر دگمهاي که ميافتد
سوزني به فکر پيراهنم فرو ميرود
با اين آتشي که بپا کردهام
از ميان من
اي کاش
رودخانهاي ميگذشت
شعر
تناسخ
شهره شجيعي
ما دوباره در لحظهاي از تاريخ به هم ميرسيم
و تو مرا نميشناسي
من گريه ميکنم
تو مرا نميشناسي
و باد چه بيهوده با موهاي تو بازي ميکند و ستاره سوسو ميزند
تو مرا نميشناسي و من از استکان لب پريده آب مينوشم
و آسمان غمگينتر از آنست که ببارد
نگاه کن! ديوانگان زمين از طنابها آويزانند
روي شانههاي تو
صداي هوهو ميآمد
کسي پلکهايش را باز کرد
ديوارها فرو ريخت
صداي تو ميآمد از آنسوي زمان
کسي در باد ميخنديد باران گرفت و صاعقه پيچيد
آه عميقترين غار جهان در آسمان بودي
که به سمت کهکشانها ميرفت ميرفتم ميرفت
انگار در لحظهاي از تاريخ به هم گره خورديم
ثانيهها مشت ميزدند و ما با تمام انگشتهايمان سرما را حس کرديم
برهنه به آب زديم چنان که برکه دهان باز کرد و
دوباره به خوابي عميق فرو رفتيم.
شعر
…
جواد گنجعلي
لبخند بزن
در نيمکرهي شمالي اتفّاقي بزرگ خواهد افتاد
آنگاه
ستارهي قطبي را نشان کن و به سمتم بيا
تا
قطارهاي سنگين مسکو
سر به راهي را فراموش کنند
در آستانهي نفسهاي تو
من
در حال فرو پاشيدنم
بيپرواتر از اتّحاد جماهير شوروي
شعر
رزا جمالي
لرزهنگاري اين خواب را به فردا بسپاريد
مسافتي را که پيموده بوديم قسمت کردهايم
ارتفاع نامحدوديست که از شبکه خارج شده است
شعر
آنيما(۱)
ناهيد آجقان
آنيما!
دستت را که دراز ميکني
افقي ميگشايد
تا
آن سوي زمين
که
جاي خاک و خار و خواهش
خالي است
وَ تنها
عقربهاي بزرگ
زمان را
رَج ميزند
در بي وَزني
وَ تو
در بيهيأتي کيهاني خود
مستأصل ماندهاي!
ميان سيب وُ
زمين
وَ پا در هوايي بوتيماري غمگين را
داري
که
بر صخرهي تاريک
نوک ميزند!
۱. «آنيما» صورت ازلي زن ناخودآگاه در ذهن شاعران که ميتوان آن را به طور کلي چهرهي معشوق ساخته و پرداختهي ذهن شاعر هم ناميد. از هر دستي چه زن و چه مرد و...
شعر
کتابخانهي من
بهاءالدين خرمشاهي
کتابخانهي من پا به پاي من دارد پير ميشود
شعر
خوان آخر
فرامرز سليماني(نيويورک)
جام مينايي مي سدّره تنگدليست
منه از دست که سيل غمت از جا ببرد
راه عشق از چه کمينگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
حافظ
(پايانهي خونخواهي سياوش)
گرد کدام ماه ميچرخد
گيسوي گريه گونش
پس از آن روز آغازين
که رخشي بيسوار
به راه ميچمد؟
و خيمهيي بر آيش دست مال
بر دامچاه بيزاري چغاد
پهلوي پهلوان را ميپايد
يا که از گوشهي نگاهش
دلواپس بارشي ست؟
گرد کدام گيسوي گريه گون
امشب
ماه مه گرفته به شورشي
شيون دارد؟
حتا خاک را به جامهي تنش دريغ ميکند
شعر
شو ميهمانم
سيمين بهبهاني
شو ميهمانم تا بسازم
از خوشهي پروين شرابي
بنشين به خوانم تا برآرم
از سفره قرص آفتابي
آن در که من بستم به هر عشق
شايد که بگشايي تو بر عشق
در کار دل مشکل توان ديد
زيباتر از اين فتح بابي
سوداي بالاي بلندت
ميافکند در پيچ و تابم
چون پيچک سبزي که دارد
بر گِردِ افرا پيچ و تابي
جويي شد آن رودي که بودم
نازک نواتر شد سرودم
چابک صفا ده دست و رو را
تا ميرود در جوي آبي
با يک نوازش از نگاهت
قالب تهي خواهم به راهت
چونان که بر تالابِ ژرفي
لغزد نسيمي بر حبابي
بس دير پرسيدي زحالم
من خود سراپا يک سوآلم
اکنون که اين چشم سخنگو
تن ميزند از هر جوابي
رو در سفر، پا در رکابم
لغزيده بر بام آفتابم
يک بوسه فرصت بيشتر نيست
اي دوست، ميبايد شتابي!
دي ۱۳۸۴