یادداشت سردبیر
تقريرِ چنگ و عود
ميتواني در«آدينه» روزي از واپسين ماه سال، همراه با نواي دوتارِ موسيقي مقامي، خود را در بايگاني نشريات رها کني. شايد که از سنجيدنِ دستاورد کوششِ خود با ميوهي تلاشِ بزرگاني که پيش از تو همين راه را-و به ناگزيري بزرگي خويش، پختهتر و بهتر از تو- پيمودهاند، توشهاي از تجربه بربندي و چه بسا از لذتي خودشيفتهوار برخوردار شوي. از بسته شدن پروندهي اين شمارهي «ماهنامهي هنر» آسودهاي اما يک آن دلت ميگيرد! تو را چه ميشود؟ از اين که «کتابِ جمعه»اي فراخوردِ اين روز از هفته، از لابهلاي انبوهِ مجلات خودنمايي ميکند دلگيري يا از «کارنامه»ي نه چندان خوشنودکنندهي فعاليتِ مطبوعاتيات؟ نکند مردهپرستي ايراني، دستهاي رنجوري را که زخمه بر دوتار ميزند پيشِ چشمت آورده؛ حاج قربان سليماني؟! عذاب وجدان آزارت ميدهد؟ اصلاً به تو ربطي دارد که يک هنرمندِ ملي براي گذران زندگياش چه سختيهايي ميکشد؟ چه کاري از تو بر ميآمد؟ مگر يک روزنامهنگار، توانايي اجرايي هم دارد؟ چرا نقش آدمهاي دلسوز و متعهد را بازي ميکني؟ سخن از نقش بازي کردن پيش آمد... نکند ميخواهي دم از اندوه گلوگير اکبر رادي بزني؟ اينها که رفتند، آب از آب تکان خورد؟ کسي به روي خودش آورد؟ نه! اينها بهانه است. دور «گردون» برايت سرنوشتي ديگر آراسته؛ تو بايد کارت را بکني؛ مجلهات را در بياوري؛ مجلهاي که در آن «دنياي سخن» و هنر را-که به راستي سازههاي والاي فرهنگ ميداني- ارج نهي و مزهي خوشِ دريافتنِ آن را با مخاطبانت تقسيم کني. و اينها را در روندي آرام و بيدردسر دنبال کني. مبادا آدينهات را، بامدادِ شنبهات را... سرتاسرِ روزهاي هفتهات را تا «عصر پنجشنبه» با خودخوري و نگرانيهاي بيهوده تباه سازي. راستي يادداشتِ اين شماره دربارهي چه بود؟